loading...
وبلاگ شاد شادي
امير حسين بازدید : 93 شنبه 29 مرداد 1390 نظرات (2)

به نام خدا

 

آمد آن ماهی که نامش رمضان است

 

معده از آمدنش شدیدا نگران است !

.

.

.

اندکی صبر …

 

زولبیا بامیه ” نزدیک است !

.

.

.

 

باز ماه رمضان آمدست و روزه / رایگان گشت بلیط اتوبوس و موزه

 

باز در بند شدند لات و ابلیس و هبل / باز بلبل به چمن می فروشد غمزه

 

بعد افطار دلت گرد و قلمبه گردد / بس که خوردی کباب جوجه یکروزه !

.

.

.

 

ما فردا شب واسه افطار میایم خونتون

 

(ستادایجاد رعب و وحشت درماه رمضان) !

.

.

.

 

تابلو هلال احمر رو به غضنفر نشون میدن

 

میگن معنی این تو جاده چیه؟

 

میگه به ماه مبارک رمضان نزدیک میشوی !

.

.

.

 

به طرف میگن چرا روزه نمیگیری؟

 

میگه :  مشکل دارم، نمیشه

 

مشگن مشکلت چیه ؟

 

میگه : گرسنه ام میشه !

.

.

.

 

ای کسانیکه روزه نمیگیرید…….حداقل افطار کنید….. !

 

چون از قدیم گویند کار را آن کرد که تمام کرد !

.

.

.

 

هرچند که روزه است حاجی رمضان

 

تا خرخره می خورد حقوق دگران

 

یک ذره غبار اگر رود توی گلوش

 

از بابت روزه می شود دل نگران !

 

 

در خانه ما ز خوردنی چیزی نیست

 

ای روزه میا وگرنه خواهم خوردت !

 

 

 چون ندارم چیز بهر خوردنم

 

ماه روزه ،روزه خواری می کنم

 

چون به پایان می رسد ماه صیام

 

از فراقش آه و زاری می کنم !

 

 

 

سحرگاهان به قصد روزه داری// شدم بیدار از خواب و خماری

 

برایم سفره ای الوان گشودند// به آن هر لحظه چیزی را فزودند

 

برنج و مرغ و سوپ وآش رشته// سُس و استیک با نان برشته

 

خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم// کمی از این کمی از آن چشیدم

 

پس از آن ماست را کردم سرازیر// درون معده ام با اندکی سیر

 

وختم حمله ام با یک دو آروغ// بشد اعلام بعداز خوردن دوغ

 

سپس یک چای دبش قند پهلو// به من دادند با یک دانه لیمو

 

خلاصه روزه را آغاز کردم// برای اهل خانه ناز کردم

 

برای اینکه یابم صبر و طاقت// نمود م صبح تا شب استراحت

 

دوپرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا// کمی یخدر بهشت یک خورده حلوا

 

به افطاری برایم شد فراهم// زدم تو رگ کمی از زولبیا هم

 

وسی روزی به این منوال طی شد// نفهمیدم که کی آمد و کی شد

 

به زحمت صبح خود را شام کردم// به خود سازی ولی اقدام کردم

 

به شعبان من به وزن شصت بودم// به ماه روزه ده کیلو فزودم

 

اگرچه رد شدم در این عبادت// به خود سازی ولیکن کردم عادت

 

خدایا ای خدای مهر و ناهید// بده توش و توانی را به« جاوید»

 

که گیرد سالیان سال روزه// اگرچه او شود از دم رفوزه

 

امير حسين بازدید : 109 شنبه 29 مرداد 1390 نظرات (0)
 

به نام خدا

اعتراضات رسمي يک ني ني چهارده ماهه!

 

اعتراضات رسمي يک ني ني چهارده ماهه!

 

با تکيه بر ضرب المثل مشهور؛ فلفل نبين چه ريزه،

 

بشکن بريز تو آبگوشت!!!

آقاي پدر! در کمال احترام خواهشمندم اينقدر لب و لوچه ي پياز

 

خورده ي غير پاستوريزه، و سار و سيبيل سيخ سيخي آهار

 

نشده ات را به سر و صورت حساس من نماليد!

خانوم مادر! جيغ زدن شما هنگام شناسايي اجسام داخل خانه

 

توسط حس چشايي من، نه تنها کمکي به رشد فکري من نمي

 

کنه، بلکه براي دبي شير شما هم مضر است!!! لازم به ذکر

 

است که سوسک هم يکي از اجسام داخل خانه محسوب

 

 مي شود!

پدر محترم! هنگام دستچين کردن ميوه، از دادن من به بغل

 

اصغر آقاي سبزي فروش خودداري نماييد.

 

چشمهاي تلسکوپي، گوشهاي ماهواره اي و سيبيلهاي

 

دم الاغي اش مرا به ياد قرضهاي شما مي اندازد!

مخصوصاً وقتي که چشمهاي خود را گشاد کرده،

 

و با تکان دادن سر و لبهايش '' بول بول بول بول'' مي کند!

 

زهرمار، درد، مرض، کوفت! الهي کف شامپو تو چشت! شب

 

بخوابي خواب بد ببيني! جيش کني تو شلوارت!

 

مادر محترم! شصت پا وسيله اي است شخصي، که اختيارش

 

رو دارم! لطفاً هرگاه سعي در خوردن شصت پاي شما

 

نمودم، گير بدهيد!

آقاي پدر! هنگام دعوا با خانوم مادر، به جاي پرت کردن قابلمه

 و

 

ماهي تابه به روي زمين، از چيني هاي توي کابينت استفاده

 

نماييد! اکشن بودن دعوا به همين چيزاست!

خانوم مادر! از مصرف هله هوله ي زياد پرهيز نماييد! اين عمل

 

نه تنها براي سلامتي شما خوب نيست، بلکه موجب مي شود

 

که شيرتان بوي'' بچه سوسک مرده'' بدهد.

 

 
آقاي پدر! کودکان توانايي کافي براي حفظ جيش خود ندارند و

 

اين توانايي هنگامي که شما شکم مرا ''پووووووف'' مي کنيد

 

به حداقل مي رسد! الان بگم که بعد شرمنده تون نشم!

 

نظر بده دیگه&&&&&&&&&&&& ایول

امير حسين بازدید : 96 شنبه 29 مرداد 1390 نظرات (0)

به نام خدا

 

روزی ، یک پدر روستایی با پسر پانزده اش وارد یک مرکز تجاری میشوند.

 

پسر متوّجه دو دیوار براق نقره‌ای رنگ میشود که بشکل کشویی از هم جدا

 

شدند و دو باره بهم چسبیدند، از پدر میپرسد، این چیست ؟

 

پدر که تا بحال در عمرش آسانسور ندیده میگوید پسرم، من تا کنون چنین

 

چیزی ندیدم، و نمیدانم .در همین موقع آنها زنی بسیار چاق را میبینند که با

 

صندلی چرخدارش به آن دیوار نقره‌ای نزدیک شد و با انگشتش چیزی را

 

روی دیوار فشار داد، و دیوار براق از هم جدا شد،آن زن خود را بزحمت وارد

 

اطاقکی کرد، دیوار بسته شد، پدر و پسر ، هر دو چشمشان بشماره هائی

 

بر بالای آسانسور افتاد که از یک شروع و بتدریج تا سی‌ رفت، هر دو خیلی‌

 

متعجب تماشا میکردند که ناگهان ، دیدند شماره‌ها بطور معکوس و بسرعت

 

کم شدند تا رسید به یک، در این وقت

 

دیوار نقره‌ای باز شد، و آنها حیرت زده دیدند، دختر ۲۴ ساله مو طلایی بسیار

 

زیبا و ظریف ، با طنازی از آن اطاقک خارج شد.پدر در حالی که نمیتوانست

 

چشم از آن دختر بردارد، به آهستگی، به پسرش گفت:پسرم ، زود برو مادرت را 

 

بیار اینجا

نظر ؟؟؟؟؟


امير حسين بازدید : 104 شنبه 29 مرداد 1390 نظرات (0)

دخترها نمی‌توانند


 

۱- با داشتن دماغی تیر کمونی یا عقابی

 

 متالیک به جراح مراجه نکنند!


 

۲- با دیدن یکی خوش تیپ‌تر از خودشون،

 

 میگرن نگیرن و از زور ناراحتی غش نکنند!


 

۳- با داشتن قدی کوتاه کفش پاشنه ۶۰ سانتی نپوشند

 

 و احساس قد بلندی نکنند!


 

۴- روزی ۲۴ ساعت با تلفن حرف نزنند!


 

۵- روزی ۳۰-۴۰ هزار تومان آت و اشغال نخرند!


 

۶- از مهمونی و عروسی و برای هم خالی نبندند

 

و با خالی‌بندی لایه اوزون رو سوراخ نکنند!


 

۷- با یه دماغ عمل کرده احساس خوشگلی نکنند و

 

 فکر نکنند که مادر

 

زادی همینجوری بودن!


 

۸- مطالب چرت و پرت این قسمت رو بخونند و

 

 از عصبانیت سکته نکنند!

 

نظر نمیدی؟؟؟


امير حسين بازدید : 115 شنبه 29 مرداد 1390 نظرات (0)

پسرها نمی‌توانند

۱- با داشتن هیکلی ضایع تیشرت تنگ نپوشند و فیگور نگیرند!


۲
- از کلاس پنجم دبستان صورتشون رو سه تیغه نکنند

 

۳- پس از یافتن اولین مو در پشت لب احساس مردانگی نکنند

 

و به فکر ازدواج نیفتند!

 

۴- در میهمانیها و محافل خانوادگی احساس بامزگی نکنند

 

 و چرت و پرت نگویند!


 

۵- ادعای با مرامی و با معرفتی و با وفایی و غیره نکنند!


 

۶- کت و شلوار صورتی با بلوز زرد نپوشند

 

و کراوات قهوه‌ای نزنند!


 

۷- احساس با غیرتی نکنند و راه به راه به آبجی کوچیکه

 

 گیر ندهند!


 

۸- از ۹ سالگی پشت ماشین باباشون نشینند

 

و پدر ماشین رو در نیارند!


 

۹- چرت و پرت نگند و از خودشون تعریف نکنند!

 

 

نظر؟نظر؟نظر؟


امير حسين بازدید : 136 شنبه 29 مرداد 1390 نظرات (0)

مراحل دانشگاه

 

ترم اول (ترم جو گیریدگی):

الو سلام مامانی. منم هوشنگ.

 

وای مامانی نمی دونی چقدر اینجا خوبه. دانشگاه فضای خیلی نازیه.

 

 وای خدا خوابگاه رو بگو.

 

وقتی فکر می کنم امشب روی تختی می خوابم که قبل از من یه عالمه

 

 از نخبه ها و دانشمندای این مملکت توش خوابیدن -

 

 و جرقه اکتشافات علمی از همین مکان به سرشون زده – تنم مور

 

مور میشه...

 

راستی اینجا تو خوابگاه یه بوی مخصوصی میاد که

 

شبیه بوی خونه اصغر شیره ای همسایه بغلیمونه.

 

دانشجوهای سال های بالاتر میگن این بوی علم و دانشس!

 

لامسب اینقدر بوی علم و دانش توی فضا شدیده که آدم مدهوش میشه!!!

 

پریشب یکی از بچه ها به خاطر Over Dose از دانش رفت

 

 بخش مسمویت بیمارستان!



ترم دوم (ترم عاشق شدگی):

آه ای مریم. ای عشق من. همه زندگی من.

 

می خواهم درختی شوم و بر بالای سرت سایه بیفکنم

 

تا بر شاخسار من نغمه سرایی کنی.

 

می خواهمت با تمام وجود عزیزم.

 

همه پول و سرمایه من متعلق به توست.

 

بدون تو این دنیا رو نمی خوام. کی میشه این درس من تموم شه

 

 تا بیام بات ازدواج کنم...

 

امروز یک ساعت پشت پنجره کلاستون بودم و داشتم رخ زیبایت را

 

 که همچون پروانه ای در

 

 

کلاس می درخشیدی تماشا می کردم...



ترم سوم (ترم افسردگی):

الو مامان سلام.

 

مریم منو ول کرد و گذاشت رفت!

 

امان جون افسرده شدم اولین عشقم بود دارم میمیرم از غصه.

 

ای خدا بیا منو بکش راحتم کن.

 

مامان من این زندگی رو نمی خوام.....


ترم چهارم (ترم زرنگ شدگی):

 

الو سلام مهشید جون خوبی عزیزم؟

 

منم پژمان! کجایی نفس؟ نیستی؟

 

دلم تنگ شده واست. گنجشک کوچولوی من. بیا ببینمت قربونت برم...

 

مهشید جون من پشت خطی دارم. مامانمه. بعداً بت زنگ میزنم.......

 

الو به به سلام چطوری ندا جون؟

 

آره بابا داشتم با مامانم صحبت می کردم...

 

پیرزن دلش تنگ شده واسم! جوجوی من حالت خوبه؟

 

به خدا منم دلم یه ذره شده واست.

 

باشه عزیزم فردا ساعت 11 پارک پشت دانشکده دارو....



ترم پنجم (ترم مشروطه گی):

الو سلام استاد!

 

قربون بچه ات! دارم مشروط میشم، 2 نمره بم بده.

 

به خدا دیشب بابابم سکته کرد، مرد.

 

مامانم هم از غصه افتاد پاش شکست الان تو آی سی یو بستریه.

 

منم ضربه روحی خوردم دچار فراموشی شدم اصلاً شما رو هم یادم نمیاد ....

 

قول میدم جبران کنم....




ترم ششم (ترم ولخرجیدگی) :

الو مامان من خونه می خوام!

 

راستی اون 50 تومنی که 3 روز پیش فرستادی تموم شد.

 

دوباره بفرست.خرج پروژه ام شد!!!


ترم هفتم (ترم پاتوقیده گی):


 

سلام داش مصی!

 

حاجی دمت گرم امشب بساز ما رو ....

 

 

از اون پنیر شیرازیای ردیف بیار که مهمون دارم.

 


۳
صوت هم آیس بیار می خوایم فضا پیمایی کنیم... نوکرتم.... آقای


ترم هشتم (ترم فارغ التحصیلگی):

 

 

الو سلام خانم.

 

واسه این آگهی که توی روزنامه دادید تماس گرفتم.

 

فرموده بودید آبدارچی با مدرک لیسانس و روابط عمومی بالا....

 

خوب بود ؟؟؟؟؟؟؟


امير حسين بازدید : 109 شنبه 29 مرداد 1390 نظرات (0)

خیلی باحاله

 

یک روز توی پیاده رو به طرف میدان تجریش می رفتم…


 

از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس،

 

 

 کاغذهای رنگی قشنگی دستشه ولی به هر کسی نمیده!
 

 

خانم ها رو که کلا تحویل نمی گرفت و در مورد آقایون هم خیلی گزینشی

 

رفتار می کرد و معلوم بود

 

فقط به کسانی کاغذ رو می داد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند،

 

 

 اهل حروم کردن تبلیغات نبود ….

 

احساس کردم فکر می کنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی گرون

 

 

قیمت رو نداره ،لابد فقط به آدمهای باکلاس و شیک پوش و

 

 

 با شخصیت میده! از کنجکاوی قلبم داشت می اومد توی دهنم…!!!
 

 

خدایا، نظر این تبلیغاتچی خوش تیپ و با کلاس راجع به من چی خواهد بود؟!

 

 آیا منو تائید می کنه؟!!
 

 

کفشهامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود

 

 

پاک بشه و کفشم برق بزنه!
 

 

شکم مبارک رو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو کاملا بی تفاوت نشون بدم!
 

 

 

دل تو دلم نبود. یعنی منو می پسنده؟ یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده…؟!

 

 

همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخند

 

نگاهی بهم کرد و یک کاغذ رنگی

 

 

به طرفم گرفت و گفت: “آقای محترم! بفرمایید!”

 

قند تو دلم آب شد!

 

با لبخندی ظاهری و بدون دستپاچگی یا حالتی که بهش نشون بده گفتم:

 

 ا ِ، آهان، خب چرا من؟

 

من که حواسم جای دیگه بود و به شما توجهی نداشتم!

 

 خیلی خوب، باشه، می گیرمش ولی الآن وقت

 

 

خوندنش رو ندارم! کاغذ رو گرفتم …

 

چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اونقدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم

 

 

توی کیک تولدی که دست یک آقای میانسال بود!

 

 

وایسادم و با ولع تمام به کاغذ نگاه کردم، نوشته بود::
.
……
 
……

 

.دیگر نگران طاسی سر خود نباشید، پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا


امير حسين بازدید : 91 جمعه 28 مرداد 1390 نظرات (0)

از گفته يك عاقد=اولین سوال هردامادی بعد از بله گفتن عروس چیست ؟!

 

 ممکن است شما بگویید " خوب می تواند هرچیزی باشد .

 

ممکن است بگوید کجا دوست داری مسافرت ببرمت؟ جشن عقدمون خوب بود ؟

 

چی می خوای برات بخرم؟ برای خوشبختیمون میشه باهم صادق باشیم؟

 

زیرلفظیت باکلاسه؟ اون خانمه عمه ته ؟ پشیمون نیستی ؟…….." شما حق دارید .

 

 

ممکن است هرچیزی بپرسند اما من چیز دیگری می بینم. تقریبا ۶۰ درصد

 

 ( البته برآورد احتمالیست) داماد ها سوال مشابهی می پرسند. چه سوالی ؟!

 

خیلی ساده است.

چون بعد از بله عروس ، از داماد می پرسم که آیا وکیلم تا دوشیزه خانم… را بر صداق…

 

 به عقدشما در آورم؟!

 

از آنجا که قبلا وکالت گرفتن از داماد به این شکل معمول نبوده و در فیلم ها هم فقط وکالت گرفتن

 

از عروس را نشان می دهند ، بسیاری از داماد ها یواشکی از سر استیصال و کم آگاهی

 

 از عروس می پرسند که (( اول بار باید بله بگم ؟!.))

 

و یک بله ریز هم ، عروس می گوید

 

 تا خیال داماد راحت شود که بحث گل و گلاب آوردنی

 

 درکار نیست و بعد داماد

 

 با عزم راسخ و اول بار "بله" می گوید.

 

تجربه یک عاقد : بسیاری از دامادها ، قندساب ها ، تورگیرها و حضار نمی دانند

که از داماد هم باید وکالت گرفته شود.


امير حسين بازدید : 89 جمعه 28 مرداد 1390 نظرات (0)

۱-     پول از کاغذ درست نشده بلکه از کتان ساخته شده.

 

2-     اعلامیه استقلال آمریکا بر روی کاغذهایی از جنس حشیش نوشته شده.

 

3-     اگه یه دونه کشمش رو داخل شامپاین تازه بیندازید مدام بالا و پایین میره.

 

4-     در سال 1996 در دیکشنری معروفWebster’s   315 مورد اشتباه وجود داشت.

 

به ادامه مطلب بروید

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 21
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 5
  • بازدید سال : 19
  • بازدید کلی : 3,986